ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

نو ظهوران

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۸ ق.ظ

به نام خدا

 

     به عنوان یک علی همیشه از ادم‌های جدید استقبال نمی‌کردم و معتقد بودم اطرافیان هرچی کم‌تر اوضاع و احوال بهتر و خلاصه دردسر کم‌تر.

خب شما فکر کن من با این نگاه وارد عرصه ازدواج شدم و به طور قطع می‌گم که ازدواج دروازه ورود آدم‌ها تاکید می‌کنم آدم‌های نو به زندگیه. مطلقاً شما نمی‌تونید جلو این سیل ورود آدم‌های جدید به زندگی‌تون را بگیرید. اگر هم بخواهید بگیرید قطعاً نبردی نیست که خستگی‌هاش  لذت بخش باشه. پس مبارزه‌ی تباهی هست‌ش.

 

پس باید چه‌کار کرد؟ تجربه! تصمیم گرفتم خودم رو باهاشون رو به رو کنم و ببینم چی پیش می‌آد. تصمیم گرفتم به رفتارهاشون توجه کنم.

 

باید اعتراف کنم که سخت بود ولی می‌ارزیدن! می‌ارزیدن خودم رو به یک سفر چند روزه همراه‌شون بسپرم. می‌ارزیدن که با این که شدیداً میل به پیچوندن داشتم برم خونه و وسایل افطار رو جمع کنم.

می‌ارزیدن...

 

نو ظهوران دسته‌ای از افراد زندگی من هستند که از ارزش و اهمیت بالایی برخوردارند.

الان زود هست برای این حرف ولی شاید زندگی از مسیری حرکت کرد که موقع گرفتاری‌هاشون اسم ما (من و خانومم) رو جرء اولین نفراتی که می‌تونن بدون هیچ مقدمه چینی و مِن‌مِنی ازشون کمک بخوان به یاد بیارن.

و این ارزش‌منده.

  • felani

هیچ

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۶ ب.ظ

به نام خدا

 

     هیچی نیستم و مدتی هست که این هیچ نبودن را دائم مشاده می‌کنم.

این جمله‌ای است که چند سال بعد این روزها را همراه‌ش به یاد می‌آورم. روزهایی که با یک اعتماد به نفس لطمه دیده به دنبال مرجع شدن در موضوعی بودم که تنها بگویم هستم. بگویم من این موضوع را بلدم پس می‌توانید از من بپرسید.

به همراه این فکر مشغول خوردن افطار بودیم که مردی قابل اعتماد صدایش را در تلوزیون بالا برد که عده‌ای هم کسب علم می‌کنند برای جدل! خوب است ها. کسب علم به نفسه خوب است ولی آخر برای جدل؟!

هیچ خدایی در مسیر این کسب نیست که اگر هم باشد برای مدد خواهی است نه مقصد و مقصود بودن.

 

این بار به جای این که نیم بودنم در کاری به رخم کشیده شده باشد، هیچ بودنم را نواخت بر صورتم که ای هیچ! خاک بر سرت.

خاک بر سرت که تا این حد سرت را به زمین و امیال زمینی مشغول کرده‌ای. خاک بر سرت نه کمی خوانده‌ها و دانسته‌ها تو را نه از برای معرفت و نور بلکه برای نگاه دیگران و نداشتن پاسخ برای سوال‌ها به تکاپو انداخته است. اوف بر تو

 

همان سر سفره از فکر جدا شده و با حال خراب خود را به هیئت سپردم که در این بین یکی پیدا شود من را مربی گردد. من خود را از روی تکبر مربی خود انتخاب کردم. مربی که زمینم زد.

الان؟ هیچ!

  • felani