ما آخرش هم که در یک جبهه هستیم.
به نام خدا
یکی از موضوعاتی که در این چند روز به سبب ملاقات با یک فردی در من مطرح شد و تلاش کردم برای این موضوع یک جمله تک خطی داشته باشم رسید به "ما آخرش هم که در یک جبهه هستیم" شد.
ماجرا از این قرار بود که من درباره برتری دوربین Sony Alpha A7 نظری دادم و بیان کردم که چقدر در فیلم برداری با استعداد است. که خب گویا بنده خدا به فرد ثالثی که هر دو میشناسم حرفی زده که بد بیان کرده یا نفر ثالث بد برداشت که این دوربین به درد فیلم برداری نمیخورد.
نفر ثالث بعد از این که حرف من را شنید آن بنده خدا را خطاب قرار داد که:
- این دوربین برای فیلم برداری خوب است؟ فلانی (خودم) گفته برای فیلم برداری عالی است.
+ بله که خوب است. ولی فلانی در حد دیجیکالا اطلاعات دارد. لنز من فیکس بود و به نظرم برای فیلم برداری مناسب آن محیط نبود.
- آها
جدای این که حرف آن بنده خدا فهم شده به من نرسیده بود ولی این حرفش آنقدر برایم سنگین آمده بود که عصبی شده بودم. میخواستم هر نظری را که میدهد بگیرم و تحلیل کنم و تیزش کنم و فرو کنم در چشمانش که ای بچه چی شد که خودت را تا این حد بزرگ و حرفهای دیدی؟ تو در کارت بزرگتر نداشتی که هر فصل زندگیات کمی بادت را تنظیم کند؟ چی شد که با این حجم از چندرغاز تجربه تا این حد خودت را بالا میبینی؟
خدا را شکر در هر زمینهای هم نظرات حکیمانه داشت و دائم در حال بیشتر کلافهتر کردنم بود. نگاهی به اطراف انداختم و دیدم رابعِ جمع را هم کلافه کرده است و این پر بادی او را هم دارد اذیت میکند. بدم میآمد آن لحظات از او و اگر املت باعث نشده بود که در کنار هم جمع بشیم در سریعترین حالت ممکن جمع را ترک میکردم تا کمی هوای تمیز و بدون بو تنفس کنم.
اما همان جا، یکی از پروندههای فکری قدیمی ذهنم دوباره آمد روی میز. این که ما در جنگ هستیم و در این جنگ نیاز به نیرو داریم. نیاز داریم جمع باشیم و رو به سمتی واحد در حال حرکت. نیاز داریم در این جنگ بدانیم اگر روزی از پا در آمدیم کناریمان راه را ادامه میدهد. نیاز داریم به جمع بودن تا اگر دشمن یک سرمان را زد سر دیگری از میان جمع برخیزد و نعره بزند که هنوز هم هستیم. نیاز است جمع باشیم و با محبت و دور اندیشی و صداقت مقداری بیشتر هم قطاریهایمان را تحمل کنیم و در کنار هم باشیم. نیاز است بیشتر رحم داشته باشیم نسبت به یک دیگر و این کلافگیها و اخم و تخم و نفرت زاینده در دل داشتنها را بگذاریم برای آنهایی که در آخر کار مقابلمان صف میبندند. نیاز داریم به تکرار "أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم" و وارد کردنش به زندگی. نیاز داریم جمع باشیم.
این اتفاق باعث شد این پرونده به جمله تک خطی خود برسد و در شرایط مشابه من با تکرار جمله "ما که آخرش هم که در یک جبهه هستیم" سریع خود را بیابم و خط مشی خود را پیروی کنم و در عین حال انرژِی فراوانی را مصرف نکنم.
- ۰ نظر
- ۰۹ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۰۷