ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

کاسه و دریا

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ب.ظ

به نام خدا

قبلاً  این بلاگ را طوری در نظر داشتم که بیشتر شبیه یک سایت بود تا یک وبلاگ که در آن به نوشتن روزمره‌ها بپردازم.

خب نتیجه این نگاه این شد که چند وقت کار را به کلی متوقف کنم تا متوجه شوم که از کاسه انتظار دارم دریا را در خود جای دهد.

حالا در بلند مدت تصمیم دارم که سایت ژاو را راه بیاندازم و در آن فعالیت‌های بکری را باهم تجربه کنیم.

پس، از این به بعد من در این آدرس تنها به نوشتن روزها و روزمرگی‌های خود می‌پردازم.

ان‌شاءالله ژاو که تیکه‌ای از وجود من است روزی بتواند همچو درخت هوای تازه‌ای به این عرصه پهناور اضافه کند.

 

راستی تا وقتی که به دنبال فهمیدن ترکیب "یاهو" نرفته‌ام در ابتدای نوشته‌های خود از "به نام خدا" استفاده می‌کنم.

  • felani

تولید کننده باشید!

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۵۳ ب.ظ

یاهو

این جا ایران است و من دانش‌‌جوی جامعه‌شناسی با سابقه یک سال به صورت متمرکز کار کردن.

در این یک سال به کار اجرایی و محتوایی مشغول بوده و از این راه کسب درآمد کرده‌ام.

از اجرایی ماجرا که بگذریم، تنها چیزی که مقابلمان می‌ماند محتواست.

به حساب تعریف از خود بگذارید ولی در ایده پردازی و به کار بستن نگاه‌های تازه نیمچه استعدادی دارم که هرگز سعی در پرورش و تعلیم‌ش نداشتم که مبادا این زمین بکر را چهارچوب ببندم و برگ برنده را هم خود بسوزانم.

 با توجه به این جوهره درونی دائم میل به محتوا دارم و از اداره و کار اداری و کارمند به مفهوم عام آن بیزارم. این یعنی با توجه به وضعیت موجود اگر خورشید روزی از سوی دیگر طلوع نکند بازنشستگی ندارم چه برسد به حقوق‌‌ش و از مزایا و انواع وام‌ها و کارت رفاه هم بی نصیبم.

تنها خوبی‌ش این است که شلوار پارچه‌ای و پیرهن راه‌راه به تن نمی‌کنم.

این همه حروف کنار هم چیدم تا بگویم مطلوب من محتواست.

و به حرف‌هایی که می‌زنم دچار هستم.

 

 

اما برسیم به خود مفهوم محتوا! در فرهنگ لغت عمید ذیل کلمه محتوا آمده است:

۱. آنچه درون چیزی قرار دارد.

۲. [مجاز] آنچه در یک سخن قصد شده؛ مضمونِ سخن.

 

با کمی دقت در معانی آمده متوجه همنشینی الزامی برای محتوا می‌شویم. (خودتون دقت کنید آسونه می‌فهمید. همه چیو که من نباید بگم.)

اگر متوجه نشدید باید بگویم محتوا به تنهایی نه کارایی دارد و نه ارزش!

محتوا نیازمنده! نیازمند ظرف و قالب و به تنهایی راه به جایی نخواهد برد.

 

تمام این‌ها نوشته شد تا شناخت حاصل از مدت کوتاهی کار کردن را برایتان بگویم:

اگر می‌خواهید روی محتوا کار کنید یا کار می‌کنید، اولویت بر شناخت محتوای مدنظر و در کنارش (باور کنید عمر بسیار کوتاه و محتوا از هر نوعش رو به گسترش است.) ماهر شدن در ظرف مناسبی که علاوه بر علاقه، در آن استعداد دارید است.

 

ماهر شوید در استفاده و بهره بردن از قالب و ظرف برای عیان کردن محتوایتان.

مفت فروشی نکنید!

ظرف و محتوا را بگذارید در کنار هم و تولید کنید.

  • felani

بلیت بخت آزمایی (لاتاری)

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۱ ب.ظ

یاهو

بیایید باهم رو راست باشیم. همه ما به چیزهایی مثل:

گرفتن وامی،

فوت شخصی و به دست آوردن ارثی،

برنده شدن ماشین BMW در قرعه‌کشی بستنی میهن،

کمک بی‌دریغ و ناگهانی آشنایی،

و هر فکری این چنینی گاهی امید بسته‌ایم و شروع به خیال‌پردازی و تصور وضعیتی به دور از وضعیت موجود خود کرده‌ایم.

 

اگر تا به حال این وضعیت را تجربه کرده‌‌اید باید کتاب بلیت بخت آزمایی یا لاتاری (این کتاب تنها 12 صفحه است!) را بخوانید.

اگرم که تا به حال به چنین فکرهایی دچار نشده‌اید که هِچ.

 

پ.ن: طاقچه این کتاب رو به صورت رایگان قرار داده و برای مطالعه کتاب به لینک زیر مراجعه کنید.

https://taaghche.com/book/16910

  • felani

تصمیم‌های بلندتر از قد همت‌ها

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۹ ق.ظ

یاهو

یک

من باغبانی هستم که در کشت‌زار عمرم غیر از درختان بلند قامت و پربار و بی نقص در خواب ندیده‌ام!

و در بیداری و هنگام تفکر راه‌های رسیدن به آن باغ با آن درختانش را پیموده‌ام. گاهی در عالم تفکر مسیر را دویدم و بار دیگری آهسته رفتم و جای دیگری سینه خیر حرکت کردم.

وجه مشترک هر کدام از این پیمودن‌ها رسیدن بوده، است و خواهد بود.

 

اما در وادی عمل درختی نکاشتم مگر این که مدتی آب‌ش ندهم تا خشک شود!

 

ایراد نه از مسیر است و نه از برنامه‌ها، مشکل کار آن‌جایی است که درختان بلند را بلند همتان به بار می‌آورند.

همت بلند است که با آن می‌توان مسیری که در هنگام تفکر چیده می‌شود را پیمود و باغ درون خواب‌ها را ساخت و زمین عمر را آباد کرد.

 

 

پ.ن: این دست نوشته‌ها یک مجموعه هستند و با هشتگ #چرا_نمی‌توانم انتشار داده خواهند شد.

        در این مجموعه قصد دارم یک عمر نتوانستن خود را ریشه یابی کنم.

  • felani

یاهو

سری به فست‌فودها می‌زنم و کمی هم در پیج‌های تسترهای اینستاگرام می‌چرخم.

با نگاهی سری‌سری می‌شود خیل بمب‌ها و انفجارها را دید که دارند غوغا می‌کنند.

یکی پیتزای 4 کیلویی آماده می‌کند و جایزه گذاشته اگر زیر یک ربع ساعت فعل بلعیدن را با پیتزایش صرف کنی، یک میلیون تومان جایزه خواهی گرفت.

یکی هزار جور ملات گوشتی را میپیچد لای نون و بعد از این که از وسط نصف کرد با ولع به دوربین نشان می‌دهد.

 

یک سری اما سنتی‌ترند. کیلو کیلو کره را آب کرده و خیل گوجه‌ها را در آن غرق می‌کنند. در انتها هم کوبیده و کباب جوجه را در مخلوط نام برده رها می‌کنند و هم می‌زنند و به‌به و چه‌چه راه می‌اندازند که: جووووون چه چیز نابیه...

 

تازه یکی سری‌ها سنتی را با صنعتی بیشتر می‌پسندند و در لغمه کبابشان قارچ و پنیر پیتزا هم می‌ریزند.

 

خب تا این‌جا وقت گران‌بهای شما را گرفتم تا بگم: ما انسان‌های همه چیز خواری بودیم تا این که این چند وقته به همه چیز باهم خوار تبدیل شدیم.

 

ما از خودن انفجار‌ها و بمب‌ها لذت می‌بریم اما این لذت تنها به واسطه زیاد بودن آن‌هاست. ما لذت می‌بریم چون خیالمان راحت است در انتها از شدت خوردن حالمان از هرچی خوردن است بهم می‌خورد.

 

گویا حس چشایی را دیدن خوانده‌ایم که دیگر غذا را آرام نمی‌خوریم تا کمی روی این زبان صاحب مرده بماند تا مزه را بفهمیم.

از طرفی هم باشد اصلا چشایی یعنی دیدن نه چشیدن، چرا فقط حجم زیاد است که به چشم می‌آید؟

 

ما!

طمع‌کار شده‌ایم. ما حتی در غذا خوردن هم طمع‌کار شده‌ایم. تا زیاد از هر چیز را نداشته باشیم حتی به فکر لذت بردن هم نمی‌افتیم. ما شده‌ایم ملت لذت بردن از زیادی‌ها.

 

چه در مال و ملک و دارایی و چه در غذا خوردن.

 

  • felani