ما انسانهای همه چیز خواری بودیم تا این که این چند وقته به همه چیز باهم خوار تبدیل شدیم.
یاهو
سری به فستفودها میزنم و کمی هم در پیجهای تسترهای اینستاگرام میچرخم.
با نگاهی سریسری میشود خیل بمبها و انفجارها را دید که دارند غوغا میکنند.
یکی پیتزای 4 کیلویی آماده میکند و جایزه گذاشته اگر زیر یک ربع ساعت فعل بلعیدن را با پیتزایش صرف کنی، یک میلیون تومان جایزه خواهی گرفت.
یکی هزار جور ملات گوشتی را میپیچد لای نون و بعد از این که از وسط نصف کرد با ولع به دوربین نشان میدهد.
یک سری اما سنتیترند. کیلو کیلو کره را آب کرده و خیل گوجهها را در آن غرق میکنند. در انتها هم کوبیده و کباب جوجه را در مخلوط نام برده رها میکنند و هم میزنند و بهبه و چهچه راه میاندازند که: جووووون چه چیز نابیه...
تازه یکی سریها سنتی را با صنعتی بیشتر میپسندند و در لغمه کبابشان قارچ و پنیر پیتزا هم میریزند.
خب تا اینجا وقت گرانبهای شما را گرفتم تا بگم: ما انسانهای همه چیز خواری بودیم تا این که این چند وقته به همه چیز باهم خوار تبدیل شدیم.
ما از خودن انفجارها و بمبها لذت میبریم اما این لذت تنها به واسطه زیاد بودن آنهاست. ما لذت میبریم چون خیالمان راحت است در انتها از شدت خوردن حالمان از هرچی خوردن است بهم میخورد.
گویا حس چشایی را دیدن خواندهایم که دیگر غذا را آرام نمیخوریم تا کمی روی این زبان صاحب مرده بماند تا مزه را بفهمیم.
از طرفی هم باشد اصلا چشایی یعنی دیدن نه چشیدن، چرا فقط حجم زیاد است که به چشم میآید؟
ما!
طمعکار شدهایم. ما حتی در غذا خوردن هم طمعکار شدهایم. تا زیاد از هر چیز را نداشته باشیم حتی به فکر لذت بردن هم نمیافتیم. ما شدهایم ملت لذت بردن از زیادیها.
چه در مال و ملک و دارایی و چه در غذا خوردن.
- ۹۹/۰۷/۱۲