ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

ژاو

خالص و خلاصه هر چیز را گویند.

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

نیم

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۴۴ ق.ظ

به نام خدا

 

 

     تصمیم‌های که گرفته شدن و به سر انجام نرسیده‌اند در کارنامه خود بسیار دارم. تقریباً چند وقتی هست که این چرخه در حال اجرا هست. من تصمیم بگیرم و مدتی بعد هیچی به هیچی.

نیاز دارم به این که تصمیمی بگیرم و با تمام وجود سر حرفم بیاستم.

همه ماجرا پیشرفت نیست. همه ماجرا اصلاح کردن عادت‌های غلط نیست.

ماجرا سر این هست که من اعتماد به نفسم به شدت ضربه خورده است. ماجرا سر این هست که من به شدت سر این اتفاق از خود و اراده خود نا امید شدم.

دیگه سر خودم رو نمی‎خوام با وعده یک شروع دوباره گرم کنم. می‌خوام یک چیز کوچک را انتخاب کنم. و تنها تعهد به انجام آن داشته باشم. تنها در برنامه خود یک اگر مردی هم باید انجام‌ش دهی داشته باشم.

نیاز دارم به این که یک کار را با جدت جلو ببرم. نیاز دارم به اعتماد به نفس خود.

نیاز دارم به این که نیم نباشم.

تصمیم دارم "قبل از سیر شدن دست از غذا بکشم".

  • felani

النجاه فی الصدق

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۱۱ ب.ظ

به نام خدا

     تاحالا خودتون را برای اخراج آماده کرده‌اید؟ آن هم از آن مدل اخراج‌ها که هیچ دفاعی نداری و اوضاع به شدت برعلیه‌ت  می‌باشد؟

امروز من کارمندی بودم که بسیاری از کارهایش انجام نشده و ضربه سنگینی به موسسه‌ای که برای‌ش کار می‌کند وارد کرده.

توصیف کردن لحظه‌ای که فهمیدم کارها را انجام نداده‌ام و آخرین وقتم برای انجام‌شان دو ماه پیش بوده، کار سختی ست. همین قدر برایتان بگویم که می‌خواستم آنقدر در یک ساعت کار کنم و بدوم که تمام دوندگان تاریخ را پشت سر بگذارم تا کسی از این اتفاق با خبر نشود. ولی راست‌ش حتی ابزار دویدن هم نداشتم.

انجام دادن پروژه لنگ چیزهایی بود که آماده کردنش کار من نبود. آری! تا این حد گند زده بودم.

(داخل پرانتز بگم که اگه سر کار کسی خیلی کلافه بود و هی می‌ره به سر و صورت‌ش آب می‌زنه به خاطر این هست‌ش که حتماً گندی بالا اورده. هی سه‌پیچ نشید "فلانی چی شده؟". مرسی اه)

خب باید بگم که داشتم همه راه‌ها را برسی می‌کردم که یادم آمد "النجاه فی الصدق".

زنگ زدم تلفنی یکم با یار صحبت کردم تا حداقل آرامش درونی داشته باشم.

چشمام رو بستم، سیگارم رو روشن کردم و روی ریل قطار ایستادم تا اتفاقی که باید بیوفته، بیوفته.

 

 

+ آقای بهمانی! یک لحظه می‌آید این اتاق؟

_ چی شده؟

+ باگ دادم در حد اخراج! من اصلاً اون کارا رو انجام ندادم. فراموش کرده بودم.

صدای سوت قطار رو می‌شنوم. منتظرم تا زودتر صورتم آهم سرد رو حس کنه و بعد دیگه چیزی نفهمم. سوت قطار هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد. آماده‌ام.

_ الان چیا نداریم؟ خب ببین این چندتا رو که داریم. بیا چندتای دیگه رو سریع بزنیم.

قطار رد شد!

برام می‌گه: توی ماکروسافت، کارمندی بوده که خسارتی میلیون دلاری بالا میاره. بعدش کارمنده می‌ره تا استعفا بده. بیل‌گیتس استعفا کارمندش رو قبول نمی‌که. بهش می‌گه تو الان کارمندی به تجربه خسارت میلیون دلاری هستی. این تجربه باعث می‌شه تو بیشتر از بقیه توجه کنی از این به بعد.

 

راست‌ش هیچ پاداش یا ترفیعی نمی‌تونست این قدر پابندم کنه! در کنار حس دِین، محبت قلبی داشتن هم به کاری عجیبه.

تا امروز هیچ وقت خودم را جز خانواده موسسه‌ای  که در آن کار می‌کنم نمی‌دیدم. اما الان خود را فردی از این خانواده می‌دانم که رشد موسسه یکی از اولویت‌های اصلی‌اش است.

  • felani

حس کردن

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۲۴ ب.ظ

به نام خدا

این قدر کلافه هستم که نوشتن هم آرامم نمی‌کند. بیست و اندی روز گذشت از مهم‌ترین سال زندگی‌ام ولی من همانم که بودم. بلکه در بعضی از زمینه‌ها خسته‌تر.

به خودم که نگاه می‌کنم هزار کار شروع کرده و تمام نکرده دارم و این را در مواقعی از نزدیکان خود هم می‌شنوم که: ای علی تو اصلاً شد یک بار کاری را تمام و کمال انجام دهی.

آیا توانستم که خلاف این حرف را در سال جدید اثبات کنم؟ خیر!

سرم از این که به هیچ چیز فکر نمی‌کنم درد گرفته و واقعا نیاز به یک حس دارم. اغلب مواقع وقت‌هایی که تا این حد کلافه می‌شم به سراغ شنا رفتن می‌رم. این‌قدر شنا می‌رم تا در دست‌ها ضعف و درد حس کنم. فقط حس کنم تا نشکنم.

فقط حس کنم. همین

#روز_مرگی

  • felani

کاسه و دریا

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ب.ظ

به نام خدا

قبلاً  این بلاگ را طوری در نظر داشتم که بیشتر شبیه یک سایت بود تا یک وبلاگ که در آن به نوشتن روزمره‌ها بپردازم.

خب نتیجه این نگاه این شد که چند وقت کار را به کلی متوقف کنم تا متوجه شوم که از کاسه انتظار دارم دریا را در خود جای دهد.

حالا در بلند مدت تصمیم دارم که سایت ژاو را راه بیاندازم و در آن فعالیت‌های بکری را باهم تجربه کنیم.

پس، از این به بعد من در این آدرس تنها به نوشتن روزها و روزمرگی‌های خود می‌پردازم.

ان‌شاءالله ژاو که تیکه‌ای از وجود من است روزی بتواند همچو درخت هوای تازه‌ای به این عرصه پهناور اضافه کند.

 

راستی تا وقتی که به دنبال فهمیدن ترکیب "یاهو" نرفته‌ام در ابتدای نوشته‌های خود از "به نام خدا" استفاده می‌کنم.

  • felani