هر باخت زمینه فکر کردن به تغییر و از این دست چرت و پرتها
به نام خدا
دیروز بایرن مونیخ باز هم باخت. خیلی تلاش میکنم درگیر فوتبال نشوم ولی بایرن هر وقت بازی حساسی دارد مثل یک هوادار دو آتیشه که تمام دنیا برایش در آن نود دقیقه خلاصه میشود شور و هیجان دارم. دیشب که بازی را باخت با حال خوبی نخوابیدم و از بخت سیاه دو بار بختک محترم به سراغم آمد. خوابهای سیاهی بود. چشمهایم بیدار و باز بودنند ولی ارادهای نسبت به تنم نداشتم. چشمهایم توهم برداشته و موجوداتی ترسناک را میپاییدن که در خانه بودند و نبودند.
صبح که از خواب پا شدم انگار کوهی را کنده باشم و کارفرما در ازای این کار سنگین، حقوقم را نیز نپرداخته باشد و سرم کلاهی بزرگ قرار بگیرد وگرنه خستگی ناشی از کار مطلوب است. کمی در خانه ول گشتم و سیگاری دود کردم و در آخر راهی سرکار شدم.
در راه قهوه موکا گرفتم و کیک تمشک. ترکیب دلچسبی است. مزهاش هم حین خوردن خوب و بعد بلعیدم که در دهان خاطره مزه را مرور میکنی دوستش خواهی داشت. اگر سر کار نبودم به این ترکیب مقداری هم تلخی تنباکو اضافه میکردم و نیکویی را پلهای بالاتر میبردم.
حدود یک ساعت زودتر رسیدهام به محل کار و مجالی شده در سکوت کمی بنویسم. این آخرها که اتاق شلوغ میشود کلافه میشوم.
دیروز با یکی از دانشآموزها صحبت کردم. شبیه عرفان، پسرخالهام است. کمی مکالمه را پیش بردم تا ببینم این شباهت به دید اول است یا خیر. دوست نداشتم شخصیت او به سبب این که شبیه عرفان میدانمش مورد غفلت باشد و من بدون دیدن چیزی که هست عرفان را در ذهنم مرور کنم و با او حرف بزنم.
صحبتمان خوب پیش رفت ولی کاش این مکالمه را کمی زودتر شکل میدادم نه این که بگذارم هفته آخر سال تحصیلی. مقداری امسال بیشاز حد درگیر اجراییات و کادر مدرسه شدم!
به هر حال چند روز دیگر این آخرین روزها هم سپری میشود و من برای یک سال دیگر علامه حلی 5 خواهم ماند. چند روز پیش باز هم به پیشنهاد علامه حلی 1 جواب رد دادم. فکر کنم این آخرین باری بود که پیشنهاد خود را مطرح میکردند و من فقط میدانم کار درست را باید انجام بدهم و عزت تماماً دست خداست.
- ۰۳/۰۲/۲۰
سللام
ایام به کام
دعوت می کنم برای انتشار سریع و راحت یادداشت ها و تصاویر و ارتباط بیشتر با خوانندگانتان از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید
+ الان نام کاربریتان ازاد است
با سپاس