منِ الان
به نام خدا
من! آشفته، عصبی، سیگاری، بیحوصله، از زیر کار در رو، بدن درد، سنگینی دست سمت راست، صبحها خواب ماندن، اضافه وزن، قدد تعرق فعال، چشمهای ضعیفتر شدهام در حال حاضر!
احساس سردی در تنم دارم. زیر پوست صورتم احساس خشم دارم و دوست دارم همه چیز را بکوبم و خورد کنم. در حال حاضر میتوانم رفتاری با ریسک بالا داشته باشم و چنان خودم را از دست بدهم که هیچ دستی برای گرفتنم آنقدر دراز نباشد که برسد به دستم. در حال حاضر دوست دارم که سیگار بکشم و شاید هم دلم بیشتر از سیگار بخواهد! دلم میخواهد دهنم را به انتهای میزانی که میتوانم باز کنم و تارهای گلویم را تا مرز پاره شدن ببرم و نعره بکشم و گریه کنم! گریه کنم به پهنای صورت. گریه کنم و نعره بکشم تا دلم خالی شود.
دوست دارم بالا بیاورم. بالا بیاورم این احوالم را. بالا بیاورم و حسی شبیه به سبکی معده بعد از بالا آوردن داشته باشم. امروز و فردا را شل میکنم! کاری به جمع و جور کردن خودم ندارم و تلاش میکنم کمی بیشتر بخوابم و حرف بزنم و وارد هیچ چالشی نشوم. حتی اگر میشد میرفتم و خودم را برای دو روز در جایی گم و گور میکردم.
حرفهای دیگران و چیزهایی که تعریف میکنند ذرهای برایم اهمیت ندارد و به شدت به کارهایی که بهم میگویند انجام بده واکنش منفی نشان میدهم.
- ۰۳/۰۲/۲۷